یه روز به ملا خبر میدن زنت از بلندی افتاده و عقل از سرش پریده .
ملا عمیقا به فکر میره .
ازش میپرسن به چی فکر میکنی ملا . ؟
... تاریخ درج:۹۵/۰۲/۳۰ - ۱۱:۳۵
ملا نصر الدین در مجلس جشنی مهمان بود. همه در اتاق بزرگی که پنج در داشت پذیرایی می شوند. فصل تابستان بود و پنج در اتاق را باز گذاشته بودند. نسیم خنکی همراه با عطر گلها... تاریخ درج:۹۵/۰۲/۲۷ - ۱۱:۰۲