![](http://s2.picofile.com/file/7114719244/10.jpg)
اثر استاد فرشچیان
ساقيا در ساغر هستي،شراب ناب نيست
وآنچه در جام شفق بيني بجز خوناب نيست
زندگي خوشتر بود در پرده وهم و خيال
صبح روشن را،صفاي سايه مهتاب نيست
مردم چشمم فروماندست در درياي اشك
مور را پاي رهايي از دل گرداب نيست
خاطر دانا ز طوفان حوادث،فارغ است
كوه پا بر جاي را ، انديشه سيلاب نيست
ما به آن گل ازوفاي خويشتن دل بسته ايم
ورنه اين صحرا تهي از لاله سيراب نيست
آنچه ناياب است در عالم،وفاومهر ماست
ورنه درگلزار هستي سرو و گل ناياب نيست
گرتو را با ما تعلق نيست،ما را شوق هست
ورتورا بي ما صبوري هست ما را تاب نيست
گفتي اندر خواب بيني بعد از اين روي مرا
ماه من،در چشم عاشق،آب هست و خواب نيست
جاي آسايش چه ميجويي "رهي"در ملك عشق؟
موج را آسودگي در بحر بي پاياب نيست
|