فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4250


درباره من
باندراس (zooro )    

حس غریبی دارم

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۳/۰۸ ساعت 08:22 بازدید کل: 163 بازدید امروز: 131
 
حس غریبی دارم


شاید هوا آنقدر ابری نباشد که دل هوای باریدن داشته باشد ولی می خواهد بنویسد تا نوشتن را فراموش نکند. برایش الفبای پرواز را هجی می کنم و دلداری اش می دهم: اگر شکسته باشی هم می توانی پرواز کنی.


اصلا دل هر چه شکسته تر باشد زودتر پرواز را یاد می گیرد!







دارم می نویسم ، برای چه نمی دانم . اما حس غریبی دارم . بدون اینکه حتی کلمه ای در ذهنم باشد کلمات پشت سر هم نوشته می شوند ، به دلم می گویم: نوشتن را به یاد بیار . می دانی چند وقت است که برایم یک دل سیر ننوشته ای ؟ دلم آرام گریه می کند. چقدر دوست دارم بخندد. خیلی وقت است که خنده اش را ندیده ام. دلم به حال این همه شکستگی هایش می سوزد. چقدر تنهاست! تمام دلیل زنده بودنش ، نوشتن است ولی خیلی وقت است که نمی تواند بنویسد. می ترسم این روزها از بی کسی و بی واژه ای دق کند! دل شکسته ام را دوست دارم. به شکستگی هایش که نگاه می کنم ، به یاد می آورم تمام آن لحظه های غم انگیز را که صدای ترک خوردنش را می شنیدم . دل ، نگرانش شده ام. یک بار آنچنان ترک خورد که از صدایش غرورم شکست!







حالا که از آن روزهای غمگین گذشته ، دلم بزرگ شده . دلی را نمی شکند ولی اجازه نمی دهد کسی هم دل او را بشکند. من باور نمی کردم ولی شکستگی هایش دارد خوب می شود.دارد دوباره می شود همان دلی که از اول بود. ولی دلواپسم. دلم هنوز مثل روزهای اولش تنهاست ... تنها و بی کس ...




تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۳/۰۸ - ۰۸:۲۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)