
طاقت فرساترین دردها تنهائی است ،
بی آشنا بودن است ،
گنج بودن و در ویرانه ماندن است ،
وطن پرست بودن و در غربت بودن است .
عشق داشتن و زیبائی نیافتن است ،

زیبا بودن و عشق نجستن است ،
نیمه بودن است ناتمام زیستن است
بی انتظار گشتن است ،
چنگ بودن و نوازنده نداشتن است ،
نوازنده بودن و چنگ نداشتن است
متن بودن و خواننده نداشتن است
در خلا زیستن است ،
برای هیچ کس بودن است

برای زنده بودن کسی نداشتن است
بی ایمان بودن است
بی بند و بی پیوند و آواره بودن است
جهت نداشتن است
دل به هیچ پیوندی نبستن است
جان به هیچ پیمانی گرم نداشتن است .
اینها درد های وحشی بود.......

دردهای دل های بزرگ و روح های عالی
چگونه انسان می تواند باشد و رنج نکشد ،
باشد و دردمند نباشد ؟
...........................
من به جای بی رنجی و بیدردی همیشه آرزو می کرده ام که خدا
مرا به غصه ها و گرفتاری های پست و متوسط روزمره مبتلا نکند
، بکند اما روحم ، دلم ، احساسم را در سطحی که این دست
اندازهای پست را حس کند پایین نیاورد ..

، چه کسانی از چاله وله های راه رنج می برند و خسته می
شوند و به ناله می آیند ؟
کسانی که می خزند بیشتر ، آنهایی که می روند کمتر ،آنها که
می پرند هیچ …
..........................................................................
