یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می‌توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟برخی از دانش‌آموزان گفتند بعضی‌ها عشقشان را با بخشیدن معنا می‌کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف‌های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. ...

پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناا میدی شاه را دشنام داد.شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید.وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ ...

گروهی از فارغ التحصیلان پس از گذشت چند سال و تشکیل زندگی و رسیدن به موقعیت های خوب کاری و اجتماعی طبق قرار قبلی به دیدن یکی از اساتید مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعی آن ها خیلی زود به گله و شکایت از استرس های ناشی از کار و زندگی کشیده شد. استاد برای پذیرایی از میهمانان به آشپزخانه رفت و با یک قوری ...

یک دستفروش که بادبزن های دستی می فروخت از کنار قصر پادشاهی گذرمی کرد و فریاد می زند: "بادبزن ها منحصربه فرد و شگفت انگیز ساخته ام.این بادبزن ها هرگز قبلاً دیده نشده است."آن پادشاه مجموعه ای از بادبزن های دستی داشت که از تمام دنیا گرد آوری شده بود و بنابراین بسیار کنجکاو شد.از بالکن قصرش نگاهی ...

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیایدمرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئی...

در حکایتی از گذشته، معروف است که پادشاه یک کشور به پادشاه کشوری دیگر یک «فیل سفید» هدیه می‌دهد. کسی که هدیه را می‌پذیرفت، هزینه‌های زیادی را صرف نگهداری و خوراک این فیل سفید می‌کرد. نسلهای مختلف هم بدون آنکه بدانند این فیل سفید به چه درد می‌خورد، هزینه&zwnj...

درست هنگامی که همه مردم شهر در یک بدهکاری به سر می‌برند و هر کدام بر منبای اعتبارشان زندگی را گذران می‌کنند، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می‌شود. او وارد تنها هتل شهر می‌شود، اسکناس ۱۰۰ دلاری را روی پیشخوان هتل می‌گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می&zw...

ازطرف خدا عالم ز برایت آفریدم، گله کردی از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی گفتم که ملائک همه سرباز تو باشندصد ناز بکردی و خریدم،گله کردی جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم بر بخشش بی منت من هم گله کردی با این که گنه کاری و فسق تو عیان ...

بعضیا هم هستن که تا وقتی باهات خوبنکه ازشون جلوتر نزنی و موفق تر نباشی......

همه چیز از یک جفت جوراب زنانه شروع شدهوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایین‌تر از خانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته بود. نمی‌دانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیح...

...

...

...

میکرد. تنهایی ، شد ... ، . 5 ، نگهبان .پس از بهبود حالش، د ... : 35 که ، ورود با من ... من خداحافظی ؛ من تم. روزهای .... سری . سی چون ، ...ضعانه تر و دوستانه تر وجود هم را لمس کنیم بی تفاوت بودن خصلت زیبایی نیست...

...

...

...

...

...

...

...

...

...

کشاورزی آفریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از آفریقا، معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند. او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بناب...

از دست دادن هر انسانی که دوستش می داشتم آزار دهنده بود . گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس کسی را از دست نمی دهد زیرا هیچکس مالک کسی نیست . این تجربه واقعی آزادی است : داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی..!...

...

...

کسی که برایت آرامش بیاوردمستحق ستایش استانسان ها را در زیستن بشناسنه در گفتندر گفتار همه آراسته اند !...

شب با تمام سردیش جایی برای موندن نداره میشه تو دل گرمتون جا بدینشآخه صبح خیلی دلواپسشه...

...