در زندگی ام بد جوری مانده بودم.سختی های زیاد برتحمل انسانی ام فشار می آورد.لغزش را بر من تحمیل می کرد.تاروزی با خدای خود خلوت کنم.وازاو بخواهم مرا مدتی از خود دور سازد.آرزویی که دیر به بار نشست.وبهای سنگین را برمن تحمیل کرد .ورسیدن دوباره به شرایط اول را سخت تر کرد.کاش این چنین دست نیازم را با غرورم...