قفل از سخنم ،کلید من اشعارمآنی که تو میشناسی از من ،نه منمخوشحالی من حدوث گمنامی مناسرار درون جان خود را کفنمروزی که به جستجوی من برخیزییک خاطره ام ،غبار راه وطنم....
احمدیزدانی
تاریخ درج:
۰/۱۱/۰۸ - ۲۰:۰۶ 2 نظر , 48
بازدید
گرفته بود دلم
پریشان شده بود افکارم
تنگ وتاریک شده بود دیدگانم
در عالم گیتی
به راحتی می ریزد
خون انسانها
به گویی شده اند عدل گستر
در بلاد مسلمین
چه خونها می ریزند مدعیان عدالت
در افغانستان و پاکستان
فلسطین ولبنان
عراق و بوسنی
چه نفسها گرفتند از نفس ها
هر جا بود بیرق کفر
شمشیر...