حالی نمونده برای گفتن
شعری نمونده برای خوندن
تنها ی تنها توی اتاقم
اینجا کسی نیست باشه سراغم
سردی گرفته از غصه دستام
غم می نویسه از شعر لبهام
شعر سکوتم رو کی میخونه
اینجا کنار ِ من کی میمونه
دلتنگ شبها ی ِ عاشقانم
غمگین لبها ی یک ترانم
شور ونشاطم رو اون گرفته
چشمامو بی اون بارون گرفته
کاشکی دوباره با من بمونه
عشق منو از چشمام بخونه
سعید غمخوار