چیستی ای غم تو در من چیستی
پس چرا یک لحظه پنهان نیستی
ازچه با من هر شب و روزی چرا
در دل ِ نا مهربا نا ن نیستی
تا به کی در سینه ی من می دمی
پس چرا قلب ِ رقیبان نیستی
خود بگو از من چه میخواهی که تو
زنده ای در من تو ویران نیستی
صبحد م با شکوه بید ارم کنی
شب به فکر ِچشم ِسوزان نیستی
روز و شب از من چه میخواهی بگو
دشمنی ؟همدست ِ شیطان نیستی
عشق که آمد تو هم مهمان شدی
می شود گفت فارغ از آن نیستی