شور و شادی در نگاهم مرده است
عشق هم مارا زخاطر برده است
آن سکوت تلخ وسرد شیشه ای
قلب ما را اینچنین افسرده است
از همان روزی که رفتی بی خبر
عشق هم از چشم من غم خورده است
بغض سنگینی که هر شب در گلو
غصه را بر چشم من آورده است
گریه های وقت بی وقتم بسی
آسمان را همچو من آزرده است
قصه ی نا مهری و هجران تو
شاخه ی عشق مرا پژمرده است
کاش بودی تا ببینی بعد ِ تو
دفتر احساس من تا خورده است