به شب نشینی چشمت بیا و مهمان کن
مرا که با تب هر بوسه ات زمین گیرم
بریز بیت لبت را به شعر بی تابم
میان حلقه بازو بکش به زنجیرم
به جرم دلبری از دیده ات بیاویزم
به تازیانه بزن، مستحق تکفیرم
مرا به مز،مزه ی گونه هات مهمان کن
که آب نبات لبت می کند نمک گیرم
مرا ببر به غزل های فصل آغوشت
بکش به دایره عشق پای تقدیرم
به اشک کی دهم ای عشق غسل تعمیدت
کز آسمان، ز زمین، از زمانه دلگیرم؟