به نامه های پر از رنگ و بوی احساسی
به خستگی من از چارراه عباسی
به اینکه بالغم و آرزوی پوشالی
به بچگی من و تاب و تاب عباسی
***
به اینکه زندگی ام را تو یاورم باشی
برای عاشقی ام بار آخرم باشی
ویا برای همین مرد بالغ عاصی
ترانه پر کنی و مثل همسرم باشی
***
به بوسه های تو در کوچه ها خردادت
وبعد استرس توی گشت ارشادت
دوباره سردی دستت مرا بغل میکرد
خضعبلات مرا یک به یک غزل می کرد
به عشق توی لجن دود تلخ سیگارم
که از تمام زمین و زمانه بیزارم
چرا؟؟...چگونه؟؟... واما... اگر... که من ... شاید
بغل کنم بدنت را به هر روش باید
که عشق تو به من از روی لا علاجی بود
مثال هرزگی قلب پیر حاجی بود
***
به دفتری که پر از شعر های کمیاب است
به نامه ای که پر از حرف های بی خواب است
به « نون و والقلم » و هرچه که تو میخوانی
هنوز بچه گی ام روی تاب بی تاب است