پروردگارا ...
پروردگاراپناهم باش..تا مظلوم روزگار نباشم.رهایم نکن..... تا اسیر دست روزگار نگردم.یاورم باش..تا محتاج روزگار نباشم.بال و پرم باش..تا که مصلوب این روزگار نگردم.همدمم باش...تا که تنهای روزگار نباشم.کنارم بمان..تا که بی کس روزگار نگردم.مهربانم بمان..تا به دنبال روزگار نامهربان ...
اسپیکرتونو روشن کنید...
(( کاسیم یکی از ماههای ترکی است معادل نوامبر میلادی ))
Bir teselli ver kırılan gururuma,
تسلی بده به غرور از دست رفته ام
Bir tebessüm et unutursun zamanla.
تبسمی کن به زمان از یاد برده ات
Yine&nb...
آیلار صادقی
تاریخ درج:
۹۱/۰۳/۱۸ - ۱۸:۲۱ 87 نظر , 3741
بازدید
اسپیکرتونو روشن کنید آیریلیق با اجرای گوگوش
تاریخچه ترانه آیریلیق:
قبل از ترجمه آیریلیق بهتره کمی در مورد تاریخچه اون بخونیم:
شهرت جهانی:
ترانه آیریلیق با اجرای رشید بهبودف شهرت جهانی پیدا کرد و بجز ترکی به زبان های مختل...
آیلار صادقی
تاریخ درج:
۹۱/۰۳/۰۹ - ۰۰:۲۰ 35 نظر , 2466
بازدید
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی باهم ازآن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و درآن خلوت دلخو...
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بيابان تو داده اي ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدي نکند طوطي شکرخا را
غرور حسنت اجازت مگر نداد اي گل
که پرسشي نکني عندليب شيدا را
به خلق و لطف توان کرد صيد اهل نظر
به بند و دام نگيرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنايي نيست...
سخنان جالب و آموزنده از گابریل گارسیا ماکز
نویسنده معروف کلمبیایی و برنده جایزه نوبل در ادبیات
در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم
در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود
در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد ، ماد...
وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم
كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو...
یادش به خیر تو دوران دبستان یک شعری به نام باران داشتیم میخوام دوباره اون شعرو یاد شما بندازم :
بازباران باترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بربام خانه
یادم آرد روز دیرین
گردش یک روز شیرین
توی چنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
نرم ونازک چست و چابک
با دوپای کودکانه
...
دید مجنون را یکی صحرا نورد
درمیان بادیه بنشسته فر
صفحه ای از خاک وانگشتان قلم
مینوشتی نام لیلی دم به دم "
گفت : کای مجنون شیدا چیست این
نامه بهر کی نویسی کیست این ؟
گفت : مشق نام لیلی میکنم
خاطر خودرا تسلی میکنم
چون میسر نیست برمن کام او
عشقبازی می کنم با ...