فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 705


درباره من
اهل کاشانم...روزگارم بدنیست...تکه نانی دارم...خرده هوشی...سرسوزن ذوقی...مادری دارم بهترازآب روان...دوستانی بهترازبرگ درخت وخدایی که دراین نزدیکیست...لای این شب بوها...پای آن کاج بلند...روی آگاهی آب...روی قانون گیاه...من مسلمانم...
\
مهناز دانشور (mahnazzzzz )    

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۲/۰۵ ساعت 13:33 بازدید کل: 186 بازدید امروز: 185
 

 

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که آب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به ارزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطردود لاله های وحشی

به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان

برای بنفشی بنفشه ها دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم

تو را برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم

تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم

تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه

تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم

 

 

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم

برای خاطر عطر گستره ی بی کران و برای خاطر عطر نان گرم

برای خاطر برفی که آب می شود، برای خاطر نخستین گل

برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان

تورا برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه زنانی که دوست نمی دارم دوست می دارم.

 

جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود خویشتن را بس اندک می بینم.

 

بی تو جز گستره یی بی کرانه نمی بینم

میان گذشته و امروز.

از جدار آینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم

می بایست تا زنده‌گی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند.

 

تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانه‌گی ات که از آن من نیست

تو را به خاطر سلامت

به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم

تو می پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیل نیستی

تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود

بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.

Perelachaise-Eluard-p1000383.jpg

 

اوژن-امیل-پل گرندل (پل الوار)

ترجمه احمدشاملو

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۲/۰۵ - ۱۳:۳۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)