فراموش کردم
رتبه کلی: 1579


درباره من
سیلام سیلام


آری ، خنده های تـــو

بزرگترین ِ آرزوهـــایِ مـن انـد.

شادمانه بخــند؛

بگذار تا برآورده شوند ...):

ای غزل ترین ترانه ، اگر تو نباشی من هم برای همیشه مانند ستاره ای کوچک ناگهان از نظرها محو خواهم شد ، پس بمان تا بمانم.




________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
________________@@@@@_______
__@@@@@@@@@@@@@@_______
__@@@@@@@@@@@@@@_______
_______________________________
_________@@@@@@@___________
_____@@@@@@@@@@@_________
___@@@@@______@@@@@_______
__@@@@@_________@@@@@_____
_@@@@@___________@@@@@____
_@@@@@___________@@@@@____
_@@@@@___________@@@@@____
__@@@@@_________@@@@@_____
___@@@@@______@@@@@_______
______@@@@@@@@@@@________
_________@@@@@@@____________
________________________________
__@@@@@____________@@@@@__
___@@@@@__________@@@@@___
____@@@@@________@@@@@____
_____@@@@@______@@@@@_____
______@@@@@____@@@@@______
_______@@@@@__@@@@@_______
________@@@@@@@@@@________
_________@@@@@@@@@________
__________@@@@@@@@_________
___________@@@@@@@_________
____________@@@@@@__________
_______________________________
____@@@@@@@@@@@@@______
____@@@@@@@@@@@@@______
_________________@@@@@______
_________________@@@@@______
_________________@@@@@______
____@@@@@@@@@@@@@______
____@@@@@@@@@@@@@______
_________________@@@@@______
_________________@@@@@______
_________________@@@@@______
____@@@@@@@@@@@@@______
____@@@@@@@@@@@@@______



___________$$$$$$$$______$$$$$$$$$
__________$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$__$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$? ?$$$$$$$$__$$$
_________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$
_________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$
__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$
____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$
_________________$$$$$$$$$$$$$
____________________$$? ?$$
______________________$$$
_______________________$

MoHa Mmad NS (last-boy )    

من و دخترم قربانی هوسرانی همسرم شدیم

منبع : شبکه خبری برنا (www.borna
درج شده در تاریخ ۹۱/۱۲/۱۱ ساعت 15:00 بازدید کل: 301 بازدید امروز: 102
 

ندگی یک زن جوان تنها با دختری نوجوان در این شهر شلوغ بسیار سخت است. ای کاش راه برگشتی برای همسرم وجود داشت تا من و دخترم مجبور نباشیم قربانی هوسرانی های او باشیم.

به گزارش خبرنگار اجتماعی برنا، در دادگاه قضایی شهید محلاتی با خانم جوانی برخورد کردم که نگرانی و اضطراب در چهره اش نمایان بود. از روی کنجکاوی پیش او نشستم و از او درباره علت مراجعه اش به این دادگاه سوال کردم.

 

زن جوان گفت: ساله بودم که خانواده همسرم به طور کاملا رسمی و از طریق یکی از بستگان از من خواستگاری کرده و بعد از طی شدن یک سری مراسم، من و همسرم به عقد هم درآمدیم. به خیال خودم زندگی خوب و آرامی داشتیم. ولی از آنجاییکه من سال از همسرم کوچکتر بودم، همسرم همیشه مرا به چشم بچه نگاه می کرد و به ندرت در مورد کارها و مسایل زندگی با من مشورت می کرد. از طرف دیگر از آنجاییکه همسرم بیش از اندازه وابسته و متکی به مادر و خواهرش بود، در واقع تصمیم گیرنده زندگی ما آنها بودند.

 

وی آه عمیقی کشید و ادامه داد: من به دلیل اینکه همسرم را دوست داشتم و نمی خواستم میان ما مشاجره ای پیش آید، همیشه از خواسته های خود گذشته و کوتاه می آمدم. چون می دانستم اگر اعتراضی هم داشته باشم، بی فایده است و او در نهایت مطیع فرمان مادر و خواهرش، کاری که بخواهد را انجام می دهد.

 

زن جوان که به همراه دختر نوجوانش به دادگاه آمده بود، گفت: سال از زندگی مشترکمان گذشت، آن زمان دخترم ساله بود که من متوجه تغییرات رفتار همسرم شدم. احسا س می کردم در موقعیت شغلی وی تغییراتی ایجاد شده، از او سوال می کردم ولی متاسفانه طبق معمول با تندی برخورد می کرد و جواب قانع کننده ای از او نمی شنیدم.

 

وی در ادامه گفت: از آن زمان بود که همسرم دیرتر از همیشه به خانه بازمی گشت، صبح ها برای رفتن به محل کار انگیزه ای نداشت و تا ظهر می خوابید و این رفتار غیرعادی به من فهماند که همسرم اعتیاد به مواد مخدر پیدا کرده است. رفته رفته وضعیت جسمی و روحی او تحت تاثیر مواد مخدر بدتر و بدتر می شد. علیرغم وضعیت روحی نامناسبی که داشتم، سعی می کردم او را از ادامه این مسیر بازدارم، که متاسفانه بی فایده بود و تنها مشت و لگد نصیبم می شد.

 

زن جوان در حالیکه اشک در چشمانش حلقه بسته، می گوید: از تلفن های وقت و بی وقتی که به او می شد، متوجه شدم همسرم با زن معتادی در ارتباط بوده و شب هایی که خانه نمی آمده را در خانه او و با او مشغول خوشگذرانی بوده است. که بعدا فهمیدم همسرم از طریق یکی از دوستانش با این زن آشنا شده و او را گرفتار مواد مخدر کرده است.

 

وی ادامه داد: بعد از اعتیاد همسرم، سال را با بدترین شرایط و به امید بهبود او تحمل کردم. در این مدت خانواده همسرم هیچ گونه حمایتی از من و دخترم نکردند. هرچه می گذشت اعتیاد او شدیدتر می شد که در نهایت متوجه شدم همسرم کراک و شیشه مصرف می کند، آن زمان بود که با دخترم برای همیشه به خانه پدرم آمدیم و از همان زمان تقاضای طلاق دادم. در حال حاضر بعد از گذشت سال و غیاب همسرم در جلسات دادگاه، حضانت فرزندم به من داده شده و چون می دانم همسرم توانایی پرداخت مهریه ام که سکه است را دارد، درخواست دریافت مهریه را داده ام.

 

وی در ادامه با اشاره به دختر نوجوانش گفت: دخترم تنها چیزی که از پدرش در ذهن دارد، داد و فریاد و کتک زدن های اوست. در واقع من و این بچه قربانی هوسرانی همسرم شدیم. با این حال زمانیکه سختی های ناشی از نبود پدر برای او و همچنین مشکلات اجتماع عرصه را بر من تنگ می کند، با خود می گویم ای کاش راه برگشتی برای همسرم وجود داشت تا من و دخترم مجبور نباشیم تقاص هوسرانی های او را بپردازیم.

 

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۲/۱۱ - ۱۵:۰۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)