یه داستان ...
یه روز میره،یه روز نمیره ... یه روز خوشحال،یه روز ناراحت ... بعضی روزا هم بخت یاری میکرد و میتونست باهاش حرف بزنه.داستان از یه لبخند ساده شروع شد.همیشه قصه ها اولش خوبه ... هه!با لبخند! ...
لبخند زیبایی بود اما خیلی کوتاه.توروز اول لبخند دختر جرقه ای بود در ذهن پسر.گذشت ... ...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۰۹ - ۱۵:۱۰ 4 نظر , 518
بازدید