بودا به دهی سفر کرد .زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد .بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد .کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :«این زن، هرزه است به خانهی او نروید »بودا به کدخدا گفت :« یکی از دستانت را به من بده»کدخدا ...
احمد کایال
تاریخ درج:
۹۴/۰۴/۲۶ - ۱۴:۰۸ 6 نظر , 143
بازدید