 اعضای انجمن(187)
ارتباط با مدیریت انجمن
طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی
میانالی از نگاهی متفاوت
طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
آرشیو مطالب
مهر ۹۷ شهریور ۹۷ مرداد ۹۷ تير ۹۷ خرداد ۹۷ اردیبهشت ۹۷ فروردین ۹۷ اسفند ۹۶ بهمن ۹۶ دى ۹۶ آذر ۹۶ آبان ۹۶ مهر ۹۶ شهریور ۹۶ مرداد ۹۶ تير ۹۶ خرداد ۹۶ اردیبهشت ۹۶ فروردین ۹۶ اسفند ۹۵ بهمن ۹۵ دى ۹۵ آذر ۹۵ آبان ۹۵ مهر ۹۵ شهریور ۹۵ مرداد ۹۵ تير ۹۵ خرداد ۹۵ اردیبهشت ۹۵ فروردین ۹۵ اسفند ۹۴ بهمن ۹۴ دى ۹۴ آذر ۹۴ آبان ۹۴ مهر ۹۴ شهریور ۹۴ مرداد ۹۴ تير ۹۴ خرداد ۹۴ اردیبهشت ۹۴ فروردین ۹۴ اسفند ۹۳ بهمن ۹۳ دى ۹۳ آذر ۹۳ آبان ۹۳ مهر ۹۳ شهریور ۹۳ مرداد ۹۳ تير ۹۳ خرداد ۹۳ اردیبهشت ۹۳ فروردین ۹۳ اسفند ۹۲ بهمن ۹۲ دى ۹۲ آذر ۹۲ آبان ۹۲ مهر ۹۲ شهریور ۹۲ مرداد ۹۲ تير ۹۲ خرداد ۹۲ اردیبهشت ۹۲ فروردین ۹۲ اسفند ۹۱ بهمن ۹۱ دى ۹۱ آذر ۹۱ آبان ۹۱ مهر ۹۱ شهریور ۹۱ مرداد ۹۱ تير ۹۱ خرداد ۹۱ اردیبهشت ۹۱ فروردین ۹۱ اسفند ۹۰ بهمن ۹۰ دى ۹۰ آذر ۹۰ آبان ۹۰ مهر ۹۰ شهریور ۹۰ مرداد ۹۰ تير ۹۰ خرداد ۹۰ اردیبهشت ۹۰ فروردین ۹۰ اسفند ۸۹ بهمن ۸۹ دى ۸۹ آذر ۸۹ آبان ۸۹ مهر ۸۹ شهریور ۸۹ |
|
کاربران آنلاین (0)
| |||
ادبی
داستان کوتاه
خاطره نویسی
تعهد زنانه تا کجا؟!!!
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و دارایی>>زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را>>به آن دنیا ببرم .... تاریخ درج:
در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که
اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان... تاریخ درج:
امتحان پایان درس فلسفه بود. فقط یک سوال مطرح کرده بود !سوال این بود .
شما چگونه می توانید مرا متقاعد کنید که صندلی جلوی شما نامر ئی است ؟
تقریبا یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ های خودرا در برگه ی امتحانی شان بنویسند.
... تاریخ درج:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
بهش گفتم:«توی راه که بر میگ... تاریخ درج:
پیرمردی تنها در زمین سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زن... تاریخ درج:
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی ... تاریخ درج:
مزرعه دار تازه از شهر برگشته بود، زنش به استقبالش رفت و بسته ای که دست او بود را گرفت، وقتی بسته را باز کرد با یک تله موش مواجه شد، موش که از سوراخش شاهد ماجرا بود به سراغ مرغ، گوسفند و گاو رفت و ماجرا را برای آن ها شرح داد، اما هر کدام از آن ها گفتند این فقط مشکل توست و باید بیشتر مواظب ... تاریخ درج:
... تاریخ درج:
حاتم را پرسیدند که :«هرگز از خود کریمتر دیدی... تاریخ درج:
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.