عشقی از جنس خدا
دیده برهم ننهادم شب و در فکر تو بودم
تو مرا دوست نداری بخدا می دانم
... تاریخ درج:۹۰/۱۱/۲۷ - ۲۰:۱۰
نجوای شمع
نجوای شمع
.................
شمعکی می سوخت با خود نم نمک .
آب می شد جسمش و آه... تاریخ درج:۹۰/۱۱/۳۰ - ۱۲:۵۵
شعرخودم: آشناي غريب
چقدر شبيه گريه هاي من حرف ميزني
چقدر شبيه ناله هاي من آه ميكشي
... تاریخ درج:۹۰/۱۱/۲۹ - ۱۹:۱۵
باید ببینمت !
یه صفحه سفید، به همراه یک قلم
این بار حرف ،حرف نگفته ست
یک حرف تازه
نه از تو ...
هی فکر می کنم
هی با قلم ب... تاریخ درج:۹۰/۱۱/۲۶ - ۲۳:۳۹
|