محرم هم محرمای قدیم...
دیشب بعد کلی اصرار مامانمو راضی کردم برم توی خیمه ی امام حسین.مامان مهمونی و پارتی که نمیخوام برم؟؟؟
مامانم راضی شده و پاشدم با دوستام رفتم...بماند که به 10 دقیقه نکشید که مامانمم خودش و رسوند ولی تمام مدت فکر میکردم واقعنی انگار ا... تاریخ درج:۹۱/۰۹/۰۲ - ۱۵:۱۰
امروز داشتم از وسط پارک رد میشدم که برم کتابخونه
توی قسمت اسباب بازی هاش کلا دوتا بچه بیشتر نبودن,آخه هوا خیلی سرد بود.
یکیشون در حالی که اونقد لباس پوشونده بودنش که داشت زیر لباس ها خفه میشد و در حالی که مادرش یه طرف تاب ایستاده بود و پدرش طرف دیگه و براش دوتایی تاب تاب ... تاریخ درج:۹۱/۰۹/۰۲ - ۱۳:۴۹