در واقع، شادمانی و لذت بردن از زندگی، اهداف مشترک همه ی انسان هاست. با این تفاسیر چرا برخی از افراد از زندگی خود لذت نمی برند؟
شاد کامی و لذت بردن از زندگی، بخش مهمی از کیفیت زندگی و بالاتر از هر ثروتی به شمار می رود. در دانش باستان، افلاطون شادکامی را حالت تعادل و هماهنگی بین سه عنصر استدلال، هیجان و امیال؛ و ارسطو آن را زندگی معنوی می داند در دانش جدید نیز محققانی مانند آرگایل، شادکامی را ترکیبی از وجود عاطفه ی مثبت و فقدان عاطفه ی منفی و رضایت از زندگی می دانند. در واقع، شادمانی و لذت بردن از زندگی، اهداف مشترک همه ی انسان هاست. با این تفاسیر چرا برخی از افراد از زندگی خود لذت نمی برند؟
روان شناسان دلایل متعددی را برای لذت نبردن افراد از زندگی را مطرح ساخته اند که در ادامه به بررسی آن ها پرداخته ایم.
1- پول: گرچه برخی تحقیقات نشان می دهند افراد با درآمد بالا، نسبتاً شادترند، اما تحقیقات و مطالعات بسیاری در روان شناسی حاکی از این است که پول و شادی همواره ملازم و همراه نیستند، این تحقیقات نشان می دهد زمانی که نیازهای اساسی برآورده می شود، درآمد تأثیر چندانی بر شادی ندارد. بنابراین می توان گفت پول و ثروت شرط لازم برای لذت بردن از زندگی است نه شرط کافی.
2- سلامتی: در تحقیقاتی که اخیراً نیز بر روی آن ها تأکید می شود، نشان داده شده داشتن سلامت جسمی و تندرستی برای کسب شادی لازم است، اما از طرف دیگر نیز اعتقاد بر آن است که سلامتی به تنهایی نمی تواند شادمانی و لذت از زندگی را تبیین کند. چه بسیار افرادی هستند که از سلامت جسمانی برخوردارند، اما از زندگی خود لذت نمی برند و بالعکس افرادی نیز هستند که با وجود عدم سلامتی و حتی داشتن معلولیت، میزان شادکامی خود را متوسط و بالاتر از آن ارزیابی می کنند.
3- عادت: بر اساس نظریه ی خوگیری، به محض آنکه به یک فعالیت لذت بخش خو گرفتیم، آن فعالیت دیگر توانایی شاد کردن ما را ندارد؛ در واقع دیگر تازه، بدیع و غیر تکراری نخواهد بود. همچنین زندگی ابعاد گوناگونی دارد که لذت فقط یک بعد آن است و در نهایت لذت گرایی صرف نمی تواند ارمغان آور زندگی کامل و چند بعدی باشد.
4- گناه دانستن لذت و شادی: برخی افراد، رنج کشیدن را فضیلت و شادی را گناه می دانند در واقع به رغم این که در متون دینی بر شادی تأکید شده است، برخی معتقدند برای رشد معنوی باید در غم و اندوه زندگی را سپری کرد و از عوامل شادی، دوری جست.
5- شرایط ویژه: گروهی نیز، که شاید تعداد آن ها کم نباشد، معتقدند لذت بردن از زندگی نیازمند شرایط و امکانات خاصی است و تا این امکانات فراهم نشود نمی توان شاد بود. برای این افراد داشتن پول، شهرت، شغل مناسب، زمانی کافی و خانواده ی مناسب جزء عوامل لازم و ضروری برای شادی جستن و لذت بردن از زندگی است؛ اما غافل از آن که شاید هیچ گاه این شرایط با هم مهیا نشوند و جالب آن که در صورت مهیا شدن هم، این گونه افراد دلایل و بهانه های بیشتری برای شاد بودن می خواهند.
6- نداشتن هدف: از سویی، برخی افراد نمی توانند از زندگی لذت ببرند چون هدف و برنامه ای در زندگی خود ندارند. این افراد معتقدند باید زندگی را رها کرد و بدون هدف و برنامه بود تا از زندگی لذت برد. در حالی که بدون هدف زندگی کردن و نداشتن برنامه خود می تواند عامل دوری از شادی و عدم لذت از زندگی شود.
به عنوان جمع بندی باید گفت احساس رضایت از زندگی یک حس درونی است که هر چند ممکن است تحت تأثیر بعضی واقعیت های بیرونی (مثلاً میزان اشتغال، سطح درآمد، شرایط اجتماعی و...) قرار بگیرد، الزاماً وابسته به این متغیرها نیست و ماهیت کاملاً مستقل و درونی دارد. به عبارتی دیگر فقط خود فرد می تواند حس کند چقدر از زندگی رضایت دارد (هر چند این رضایت به نظر دیگران غیر منطقی باشد).