فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3672


درباره من
اسم : سجاد زمانی

محل زندگی : تهران

سن : 18

محصل رشته ریاضی فیزیک

یک ادم که تو این دنیا اومده و محکوم به زندگی کردن

با بعضی ادمهایی که فقط بلدن دروغ بگن

و


قلب ادمهایی مثل مارو بشکونن

ای خدا


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


KISS YOU


LOVE JUST FOR GOD
تو را دوست دارم
تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان ت...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۱۸ - ۱۷:۳۵ 0 نظر , 325 بازدید
یک روز زندگی
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتریی از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت. خدا سکوت کرد. ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۱۸ - ۱۷:۲۵ 0 نظر , 369 بازدید
بی وفایی در عشق
رسم دیرینه عاشقا رو خوب ادا کردی… منظورم چیه؟ بی وفایی در عشق را میگم که تو در حق عاشقت ادا کردی… بهت بر خورد!؟ تو به این تنها گذاشتنم چی میگی؟ قسمت و تقدیر لابد… ول کن تو رو خدا این حرفا رو دیگه خریداری نداره… یه حرف تازه تر بگو… بلد نیستی من بگم… پس خوب...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۰۱ - ۱۶:۲۷ 1 نظر , 361 بازدید
یک داستان عاشقانه و واقعی...!!
يکي بود يکي نبود يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن تا حالا هم هيچکس رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۰۱ - ۱۶:۲۴ 1 نظر , 386 بازدید
یک داستان عاشقانه و واقعی...!!
یک داستان عاشقانه و واقعی...!!
دوستی شکلاتی
با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم کف دستش . او هم یک شکلات گذاشتم توی دستم . من بچه بودم ، او هم بچه بود . سرم را بالا کردم . سرش را بالا کرد . دید که مرا می شناسد . خندیدم . گفت : « دوستیم ؟» گفتم :«دوست دوست» گفت :«تا کجا ؟» گفتم :«...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۰۱ - ۱۶:۱۶ 0 نظر , 438 بازدید
دوستی شکلاتی
دوستی شکلاتی
می خوام بگم!
تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم .. می خوام بگم تو دنیای منی .. می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره .. می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !! می خوام بگم شدی مجنون عشقم … می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم ! می خوام بگم که می خوام دل...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۰۱ - ۱۶:۰۸ 0 نظر , 354 بازدید
می خوام بگم!
می خوام بگم!
داستانی در مورد وجود خدا
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛ آرایشگر گفت: “من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.” مشتری پرسید: “چرا؟” آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۰۱ - ۱۶:۰۵ 0 نظر , 282 بازدید
داستانی در مورد وجود خدا
داستانی در مورد وجود خدا
نگاه و فریاد
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم. استاد پرسید: این که آرامشمان را...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۰۱ - ۱۵:۵۶ 0 نظر , 364 بازدید
نگاه و فریاد
نگاه و فریاد
گل صداقت
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری که سزاوار تر است را انتخاب نماید. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد چون دختر او به طور مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دخترش گفت ا...
تاریخ درج: ۹۱/۰۶/۲۱ - ۱۶:۱۰ 4 نظر , 446 بازدید
گل صداقت
گل صداقت
جمله جادویی
مدت زیادی از زمان ازدواجشان می گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب های خاص خودش را داشت. یک روز زن که از ساعت های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد. مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد...
تاریخ درج: ۹۱/۰۶/۲۱ - ۱۶:۰۵ 0 نظر , 437 بازدید
جمله جادویی
جمله جادویی
امتحان عشق
در جلسه امتحانِ عشق من مانده‌ام و یک برگۀ سفید! یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی.. درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!در این سکوت بغض‌آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند! و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد! عشق تو نوشتن...
تاریخ درج: ۹۱/۰۶/۲۱ - ۱۶:۰۰ 0 نظر , 463 بازدید
امتحان عشق
امتحان عشق
بارونو دوست دارم هنوز
بارونو دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره حس میکنم پیش منی وقتی که بارون میباره بارونو دوست دارم هنوز بدون چتر و سرپناه وقتی که حرفای دلم جا میگیرند توی یه آه شونه به شونه میرفتیم من و تو تو جشن بارون حالا تو نیستی و خیسه چشمای من و خیابون بارو...
تاریخ درج: ۹۱/۰۶/۲۱ - ۱۵:۵۶ 0 نظر , 397 بازدید
نامه عاشق
عزیزم قلب من رو به تو پرواز می کند مرا ببخش ! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد چشم بپوشان ؟ اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام ، تعجب نکن . خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کنند . عارضات زمان ، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعات داشته...
تاریخ درج: ۹۱/۰۶/۲۱ - ۱۵:۴۷ 0 نظر , 381 بازدید
نامه عاشق
نامه عاشق
قلب زیبا
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد . جمعیت زیاد جمع شدند . قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند. مرد جوان با کمال افتخار ب...
تاریخ درج: ۹۱/۰۶/۲۱ - ۱۵:۳۹ 0 نظر , 469 بازدید
عشق
عشق
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)