فراموش کردم
رتبه کلی: 1427


درباره من
خداوندا!

به من آرامش ده که بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم.
دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم.
بینش ده تا تفاوت آندو را بدانم.
مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند.
*************************
سئوگیلیم،عشق اولماسا
وارلیق بوتون افسانه دیر!

عشقیــده ن محــروم اولان
انسـانلیغــا بیگــانه دیر!
هادی حنیفه پور (blackberry )    

نامه ها

منبع : نامه ها - سیدعلی صالحی
درج شده در تاریخ ۸۹/۱۱/۱۳ ساعت 02:55 بازدید کل: 971 بازدید امروز: 203
 

ما سه نفر بوديم

دست هامان بی سايه

سایه هامان بر ديوار

و چشم هامان رو به رد پرندگانی

که در اوقات روياها رفته بودند

بعد هم اندکی باران آمد

ما دلمان برای خواندن يک ترانه معمولی تنگ شده بود

اما صدای چيزی شبيه صدای آدمی آمد.

سال ها بعد از مادران مويه نشين شنيديم

هيچ بهاری آن همه رگبار نابه هنگام نباريده بود

می گويند سال...سال کبوتر بود.

ما دو نفر بوديم

يادهامان در خانه

خواب هامان از دريا

و لب هامان تشنه

تنها به نام يکی پياله از انعکاس نوشانوش

بعد هم اندکی باران آمد

ما دلمان برای ديدن يک رخسار آشنا تنگ شده بود

اما صدای شکستن چيزی شبيه صدای آدمی آمد.

سال ها بعد از مادران مويه نشين شنيديم

هيچ بهاری آن همه باران نابه هنگام نباريده بود

می گويند سال... سال چاقو بود.

ما يک نفر بودیم.

بعد هم اندکی باران آمد...

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۴/۱۹ - ۲۲:۱۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)