ادش بخیر قدیما... این همه خاطرات خوب داشتیم ولی نسل ما بچگی نکرد, همیشه ازمون انتظار میرفت که آدم بزرگ باشیم !
از تفریحات سالم ما دهه شصتی ها این بود که دستمونو با آب خیس میکردیم، میپاشیدیم رو بخاری نفتی... تییییسسسسس صدا میداد... خر کیف میشدیم! ما همون نسلی هستیم که اگه بمیریم و بریم اون دنیا هم باید زنگ بزنیم بهمامان بگیم رسیدیم دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز برای پاک کن های جوهری و تراش های فلزی برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی دلم برای تخته پاک کن و گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه برای واکسن اول دبستان برای سر صف ایستادن ها برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد دلم برای ضربدر و ستاره ... دلم برای ترس از سوال معلم کارت صد آفرین بیست داخل دفتر با خودکار قرمز و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر دلم برای لیوان های آبی که فلوت داشت دلم برای زنگ تفریح برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها برای لی لی کردن دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم برای اردو رفتن برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن دلم برای روزنامه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود برای خنده های معلم و عصبانیتش برای کارنامه…. نمره انضباط برای مهرقبول خرداد دلم برای خودم دلم برای دغدغه و آرزو هایم دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟!اولین مشقی که نوشتی یادت هست؟