ما تماشاچیانی هستیم، که پشت درهای بسته مانده ایم! دیر آمده ایم! خیلی دیر... پس به ناچار حدس می زنیم، شرط می بندیم، شک می کنیم... و آن سوتر در صحنه بازی به گونه ای دیگر در جریان است! «حسین پناهی»       خدایا من اینجا دلم سخت معجزه میخواهد و تو انگار معجزه هایت ر...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۲۳ - ۱۷:۲۲ ( 2 نظر , 159 بازدید )

پادشاهی  در یک شب زمستانی در کاخ به یکی از نگهبانان بر خورد. گفت سردت نیست.گفت قربان عادت دارم.پادشاه  گفت میگویم برات لباس گرم بیاورن پادشاه رفت یادش رفت بگه. صبح جنازه نگهبان را پیدا کردند که روی دیوار نوشته بود ............ چی............ من به سرما عادت داشتم وعده لباس گرمت مرا از پا...
تاریخ درج: ۹۲/۰۳/۰۶ - ۰۱:۱۸ ( 4 نظر , 173 بازدید )

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در آن سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند دایم سکوت مرگبارم را ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۲۱ - ۱۸:۱۵ ( 2 نظر , 193 بازدید )