گونه هایت خیس است ؟ باز با این رفیق نابابت ، نامش چه بود ؟ هان ! باران … باز با “باران” قدم زدی ؟ هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها همدم خوبی نیست برای درد ها فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکند
باران که می بارد همه چیز تازه می شود
حتی داغ نبودنِ تو
مثل باران های بی اجازه ، وقت و بی وقت در هوایم پراکنده ای و من بی هوا ناگهان خیسم از تو . . .
عادت ندارم درد دلم را ،
به همـه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم... ،
تا همه فکر کنند
نه دردی دارم و نه قلبـی
اینجا به سراغ ِمن اگر می آیید ،
با کاسه ی دل ، به شوقِ باران آیـید!
طوری که مبادا تو بیایی با چتــ ــ ـــ ــر ،
زیر آســـــــمان ِ بارانــــــی ِ روح و دل من...
این مطلب توسط حامد - قره داغی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۳/۰۱/۰۷ - ۲۳:۴۴
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.