فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 7078


درباره من
مهرانا (MEHRANA )    

امشب

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۷/۲۷ ساعت 00:24 بازدید کل: 159 بازدید امروز: 151
 
امشب با داداشم اشتی کردم خیلی ذوق زده شده بودم بعد نشستم کنارش و از دلتنگیام گفتم به جایی رسید که اختار اشکامو نداشتم بغلم کردو تا میتونستم گریه کردم بعدش اون شروع کرد اخر همه حرفاش وقتی نگاش کردم دیدم داره گریه میکنه اونم کی داداشه من که توی عمرم سنگ دل تر از اون ندیدم یه جمله گفت خیلی داغونم کرد گفت: نگاه نکن ظاهرم یه پسره 17 ساله اس درونم یه پیرمرده 70 ساله اس
اتیشم زد ببخشید اگه ناراحتتون کردم باید میگفتم وگرنه عقده میشد رو دلم شرمنده
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۷/۲۷ - ۰۰:۲۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (3)