کـاش گـاهـی مـرد بـودم
مـی شد تنهـاییم را به خیابـان ببرمـ
و نگـران نگـاه هـای مغرضـانه مردمـ نبـاشمـ
کـاش گـاهــی مَـرد بودمـ
مــی شد شـادی ام را بـ ه کـوچـه هـا بریزمـ
بـا صدای بلنـد از ته دل بخندمـ
و هیچ مـاشینــی برای سـوار کردنم تـرمـز نکند
مـن از زن بودن در این سرزمـین گـاهی سخت گلـه میکنمـ ...