اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، بهتو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. همیشه فردایی نیستتا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داریهمیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها ...

یه روزی از همین روزا میرم یه جایه بی نشون یه جا که پیدام نکنی بشی واسم بلایه جون تو میدونی دستایه تو سرده بدون دست من باید که از اینجا برم تـــا نبینی شکست من چشمایه تو مونده به در با تنهاییت سر میکنی گاهی به یاد خنده هام گونه هاتو تر میکنی باید برم تنها بشی ابر چشات بباره فکر ن...

کلاس پنجم که بود پسر درشت هیکلی ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمامی چیز های چندش آور بود ... آن هم به سه دلیل ... اول آنکه کچل بود دوم آنکه سیگار می کشید سوم که از همه تهوع آور بود اینکه در آن سن و سال زن داشت ....! چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذاشتم ،آن پسر قوی هیکل ته ک...

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟! یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!... اصلا همه را پاک کن ... هر آنچه از من داری... از من که چیزی کم نمی شود...... فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟! شاید...؟!نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!! نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...! نمی تو...

پرم از بغض بغض هایی که نمی شکنند بغضهایی که همانند جلادی گردنم را گرفت اند پرم از بغض هایی بی رحم ...

دلم گرفته درست مثل لک لکی که بالهایش را برای کوچ امتحان می کند ! با توام! بیا بنشین کنار تنهایی ام ... بیا دست بنداز بر گردنمو دستهایم را بگیر وچشمانم را میهمان خطوط چهره ات کن ...بیا و رنگ بپاش به این برهوت بی رنگی روزهایم... گوشهایم معتاد شنیدنت هستند ...بیا بنشین کنارم برایم کمی بخوان...